جدول جو
جدول جو

معنی عباس خون - جستجوی لغت در جدول جو

عباس خون
در تعزیه به کسی اطلاق می شود که در نقش عباس معروف به قمربنی
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(عَبْ با)
دهی است از بخش شیب آب شهرستان زابل. واقع در 22هزارگزی شمال باختری سکوهه و 12هزارگزی باختر شوسۀ زاهدان به زابل. ناحیه ای است جلگه ای با آب و هوای گرم و معتدل و 360 تن سکنه. آب آن از رود خانه هیرمند تأمین میشود. محصولات آن غلات، لبنیات است. اهالی به کشاورزی، گله داری اشتغال دارند. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(عَبْ با سِ اَوْ وَ)
شاه عباس اول، معروف به شاه عباس کبیر، فرزند سلطان محمد صفوی معروف به خدابنده فرزند بزرگ شاه طهماسب اول و نوادۀ شاه اسماعیل اول، سرسلسلۀخاندان صفوی است. مادر وی خیر النساء بیگم دختر میرعبدالله خان والی مازندران بوده است و نسبت او به سید قوام الدین مشهور به میر می رسد. شاه عباس به سال 978 هجری قمری در شهر هرات مرکز حکومت خراسان متولد شد و در980 به سن یکسال و نیمی به میرزائی هرات رسید و شاهقلی سلطان با عنوان لله گی او در مقام امیر الامرائی خراسان ماند و از وی سرپرستی کرد و به سال 996 هجری قمری مطابق با 1588 میلادی در سن شانزده سالگی سلطنت یافت.
تحصیلات: شاه عباس خواندن و نوشتن میدانست ولی معلومات فراوانی نداشته است و در مقابل از فراست و کیاست ذاتی برخوردار و دارای ذوق ادبی و هنری بود اشعاری بدو نسبت میدهند از جمله غزل زیر است:
محبت آمد و زد حلقه بر دل و جانم
درش گشودم و شد تا به حشر مهمانم
نه هست هستم ونه نیستم نمیدانم
که من کیم چه کنم کافرم مسلمانم.
صفات و اخلاق: وی در جوانی به شراب میل فراوانی داشت و هرگاه از کار جنگ فارغ میشد به شراب خواری و مجالس بزم و نشاط می پرداخت. او مردی دلیر و جنگجو و بی باک و پردل و زورمند و متحمل بود. در سواری و شمشیر زنی و تیراندازی مهارت و زبردستی خاصی داشت و حسن عطوفت و گذشت و قدردانی داشت و در عین حال انتقام جو و کینه توز بود. در زندگی عادی بی تکلف بود.
فرزندان: شاه عباس پنج پسر داشت که به ترتیب سن عبارت بودند از: محمد باقر میرزا مشهور به صفی میرزا، حسن میرزا، خدابنده میرزا، اسماعیل میرزا و امامقلی میرزا. حسن میرزا و اسماعیل میرزا در کودکی مردند و دو پسر دیگر او را به امر وی کور کردند.
نیروی نظامی: شاه عباس با قزلباشان که مردمان مقتدری بودند و درتمام امور لشکری و کشوری دخالت میکردند و داعیۀ فرمانروایی داشتند از در ستیز درآمد و آنها را از میان برد. نیروئی که شاه عباس در اختیار داشت رویهمرفته شامل شصت هزار سوار قزلباش بود که جز از رؤسای خود از هیچ کس اطاعت نمیکردند و در نتیجه شاه نمیتوانست جز به رؤسای قزلباش به دیگری فرمان دهد و در نتیجه قدرت کلی در دست آنها بود. او برای رفع این اشکال افراد و دستجات قبیله یعنی عده نفراتی که هر قبیله مسئول بود تحویل بدهد دو قسمت کرد و نیروئی که شامل ده هزار سوار نظام و دوازده هزار پیاده نظام بود و بوسیلۀ شخص شاه اداره میشد تشکیل داد. سپس با کمک برادران شرلی صنف توپخانه بوجود آورد و پیاده نظام آماده شد و بالاخره در نظام ایران انقلابی با همراهی برادران شرلی بوقوع پیوست، و بجای نیروی اسب سوار دوران ملوک الطوائفی، ایران دارای ارتش منظمی شد که میتوانست با ارتش عثمانی در میدان جنگ مقابله کند. شاه عباس نیروی دیگری هم در مقابل قزلباش گردنکش بوجود آورد بدین ترتیب که شاه از اعضاء تمام قبائل دعوت کرد که برای اسم نویسی آزاد به نام شاهسون یا دوستان شاه فراهم آیند، و بدین طریق شاه از نیروی قزلباش بی نیاز و آسوده خاطر شد. او از انگلیس ها مشاق و معلم نظام خواست و کار خانه توپ ریزی تهیه کرد.
حقوق و امتیازات به خارجی ها: شاه عباس به تجار مسیحی که مایل به تجارت با ایران بودند حقوق و امیتازاتی داد که فوق العاده رضایت بخش بود و عوارض و رسومی را نسبت به آنها ملغی کرد و دستور داد که کسی حق تعرض به آنان را ندارد و بدین وسیله پایۀ اتحاد دوستی میان ایران و دول اروپائی را ریخت.
مقر حکومت: تا سال 1006 هجری قمری مقر حکومت و مرکز کشور قزوین بود و از سال 1007 شاه عباس رسماً پایتخت خود را به اصفهان انتقال داد و قبل از آن نیز بعضی از زمستانها را در آنجا بسر میبرد.
جنگهای وی: او در ابتدای سلطنت از طرفی متوجه سرکوب مدعیان سلطنت و امرا بود و از طرفی در دفع ازبکان که به قسمت های مهمی از ولایات ایران از جمله خراسان و گنجه دست یافته بودند کوشید و چون در جنگ با عثمانی ها شکست خورد ناچار به امضای قراردادی شد. سپس در سال 1011 هجری قمری توانست ارتش عثمانی را مغلوب کند شهر تبریز را پس از 18 سال به خاک ایران بازگرداند، آنگاه به طرف ایروان حرکت کرد و آنجارا پس از شش ماه محاصره به تصرف درآورد و شیروان و قارص را نیز تصرف کرد. در همین اوان سلطان محمد سوم درگذشت و پسرش با سپاه عظیمی برای جنگ با ایران رهسپار شد ولی از قوای ایران شکست خورد و نه تنها آذربایجان و کردستان بلکه بغداد و موصل و نجف و کربلا نیز به ایران ملحق شد. از آن پس نیز در چند جنگ دیگر شکست نصیب سپاه عثمانی شد. اما در 995 هجری قمری در جنگی که نزدیکی بغداد بین دو دولت رخ داد، نیروی ایران شکست خورد و به دنبال آن شهرتبریز و ولایات غربی ایران یعنی عراق عجم، خوزستان، شکی، شماخی، تفلیس با قسمتی از لرستان به عثمانیان واگذار شد و مقرر شد که حکومت ایران لعن خلفای ثلاث را ممنوع دارد و حیدر میرزا به عنوان گروگان در اختیار آنان باشد. این معاهده در سال 998 هجری قمری بسته شد.
روابط با اروپائیان:شاه عباس به منظور مقابله با عثمانیان و دفع ازبکان ناچار با خارجیان روابط حسنه برقرار کرد، روابط اقتصادی و تجاری را با خارجیان تشویق کرد و با مسیحیان خوش رفتاری و حتی در اعیاد مذهبی و ملی آنها شرکت میجست اجتماعات آنان را به رسمیت شناخت در بنای کلیسا در جلفای اصفهان به آنها کمک کرد و بالاخره آنچه ممکن بود در حق عیسویان عطوفت و مهربانی کرد و این کار درآن زمان جلب توجه اروپائیان را نمود و باب اتحاد و هم بستگی را گشودند به طوری که صحبت اتحاد میان ایران و انگلیس بر ضد عثمانیها بمیان آمد. با آلمان و اسپانیا نیز روابط سیاسی برقرار کرد و نمایندگانی بدان کشورها فرستاد. با کشور هندوستان که از زمانهای قدیم نیز روابطی وجود داشت تجدید روابط کرد. در سال 997 هجری قمری هیأتی را بریاست بوداق بیک روانۀ مسکو کرد که حامل پیامی از طرف شاه به امپراطور روسیه بود. و از سال 1001 هجری قمری رسماً میان ایران و روس روابط سیاسی برقرار گردید.
کارهای او: مهمترین آثار و کارهای او از این قرار است: ساختمان مسجد شیخ لطف الله ، ساختمان عمارت چهل ستون، ساختمان و یا تکمیل بنای عالی قاپو، احداث خیابان چهارباغ که به سبک خیابانهای اروپا دو طرفه ساخته شده است، پل بزرگ 33 پل مشهور به پل چهارباغ، ساختمان عمارت هشت بهشت، آباد کردن دهکدۀ نجف آباد و وقف آن به نجف اشرف، ایجاد و ساختن کاروانسراهای متعدد در طرق و راه ها، سعی و کوشش در راه بهبود وضع طرق ارتباطی، تعمیر مرقد و گبند مطهر حضرت رضا (ع) ، جاری ساختن آب فرات تا مسجد کوفه، تعمیر مرقد مطهر حضرت امیر (ع) ، مرتب کردن وضع نظام ایران، کوچ دادن ارامنه از جلفای ارس به جلفای جدید نزدیک اصفهان، تأسیس کار خانه توپ ریزی، ترویج هنر و صنایع ظریفه و تشویق هنرمندان، منظم کردن وضع اداری کشور و تقسیم مشاغل.
از جمله اتفاقات زمان وی کناره گیری سه روزۀ او از سلطنت است. موضوع چنین بود که او به اخترشناسی و طالع بینی ایمان کامل داشت و در توجیه حوادث و اتفاقات از منجم باشی خود ملا جلال استمداد می جست. در سال 1002 هجری قمری ستارۀ دنباله داری در آسمان پدیدار شد منجمان گفتند که این حادثه دلالت بر مرگ شاه دارد و در مقام چاره اندیشی بنا شد شاه برای مدت سه روز از سلطنت استعفا و دیگری را بجای خود برگزیند. وی تصمیم گرفت که یوسفی ترکش دوز درویش معروف را که مشغول فتنه انگیزی علیه شاه بود و مریدان زیادی داشت بدین سمت برگزیند، باشد که با یک تیر دو نشان زده باشد از این جهت درویش بیچاره را روز پنجشنبه هفتم ذیقعده تا دهم به پادشاهی انتخاب و روز یکشنبه دهم او را بدار زدند. شاه عباس در شب پنجشنبه بیست و چهارم جمادی الاولی سال 1038 هجری قمری در مازندران درگذشت جنازه اش را بر دوش تا کاشان آوردند و در پشت مدفن امام زاده حبیب بن موسی به امانت سپردند و در همان سال صفی میرزا ولیعهد بجای پدر به تخت سلطنت نشست. (از روضه الصفا ج 6). و رجوع شود به: زندگانی شاه عباس نصرالله فلسفی، احسن التواریخ، اکبرنامه، تاریخ ادبیات ایران ادوارد برون، تاریخ الفی و تاریخ سایکس
پاشا، شبیب. او راست: المنظومه الهائیه بمدح الحضره السامیه النبویه، چاپ مطبعه العصریه بیروت. (معجم المطبوعات ج 1 ستون 434)
لغت نامه دهخدا
(عَبْ با کَ)
دهی است از دهستان ماسوله بخش مرکزی شهرستان فومن واقع در 18هزارگزی باختر فومن. ناحیه ای است کوهستانی، هوای آن معتدل و مرطوب است و 300 تن سکنه دارد. آب آن از چشمۀ عباس کوه تأمین میشود. محصولات آن برنج، پشم، لبنیات، عسل و ابریشم است. اهالی به کشاورزی و گله داری اشتغال دارند. راه مالرو دارد. در تابستان عموماً به ییلاقات لشکرگاه وگردسایه میروند. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(عَبْ با)
دهی است از بخش شیب آب شهرستان زابل. واقع در 19هزارگزی شمال باختری سر کوهه و 10هزارگزی شوسۀ زاهدان به زابل. ناحیه ای است واقع در جلگه، هوای آن گرم و معتدل است و 60 تن سکنه دارد. آب آن از رود خانه هیرمند تأمین میشود. محصولات آن غلات است. اهالی به کشاورزی اشتغال دارند. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(عَبْ با سِ سِوْ وُ)
فرزند شاه طهماسب، بعد از عزل طهماسب در سال 1145 هجری قمری در سن 8 ماهگی از طرف نادرشاه اسماً بجای پدر بر تخت سلطنت نشست. و نادرشاه نایب السلطنه گردید و این عنوان ظاهری (سلطنت عباس سوم) تا سال 1148 که تاجگذاری نادر است باقی بود. شاه عباس به سن چهارسالگی درگذشت. (از فرهنگ امیر کبیر و قاموس الاعلام ترکی)
لغت نامه دهخدا
(عَبْ با سِ دُوْ وُ)
شاه عباس دوم، فرزند شاه صفی صفوی بن صفی میرزا بن شاه عباس اول وی در 18 جمادی الثانیۀ سال 1043 هجری قمری متولدشد و پس از مرگ پدر خود شاه صفی در سال 1052 شب جمعه شانزدهم صفر به سن نه سالگی در کاشان به تخت سلطنت نشست. او سفری به مکه و مشهد کرد. در دوران کودکی وی وزیر اعظم میرزاتقی عمادالدوله زمام کار را بدست داشت و چون شاه بسن رشد رسید خود به کارها رسیدگی میکرد. در عهد وی قندهار که صفی میرزا از دست داده بود فتح شد و کوشش اورنگ زیب برای استرداد آن بجائی نرسید. او مانند شاه عباس اول نسبت به کلیۀ مذاهب به دیدۀ احترام مینگریست و از علما و دانشمندان تفقد میکرددر عهد وی امنیت خاصی بر ایران حکمفرما بود. وی به سال 1078 هجری قمری در قصر خسروآباد دامغان پس از بیست وپنج سال سلطنت درگذشت. رجوع شود به تاریخ ایران فروغی و روضه الصفا ج 6 و تاریخ ایران بعد از اسلام و تاریخ ایران عباس پرویز و عباسنامه چ ابراهیم دهگان
لغت نامه دهخدا
(عَبْ باسِ دَ)
نام مردی که به لطائف الحیل مشهور بودچنانکه در جامع الحکایات قصۀ او مسطور است و دوس قبیله ای است از یمن و ابن عباس از همان قبیله بود. درلطائف الحیل است که عباس دوس نام گدائی که بسیار مکار و مضحک بود. (غیاث اللغات). رجوع به دوس شود:
گفت خدمت آنکه بهر ذل نفس
خویش را سازی تو چون عباس دیس.
مولوی
لغت نامه دهخدا
(عَبْ با)
دهی است از دهستان ییلاق بخش قروۀ شهرستان سنندج. واقع در 55 هزارگزی خاور سنندج و هشت هزارگزی خاور دهکلان و چهارهزارگزی شمال شوسۀ قروه. ناحیه ای است جلگه و سردسیر. 175 تن سکنه دارد. آب آن از چشمه و رود خانه طهماسب قلی تأمین میشود. محصولات آن غلات و لبنیات است. اهالی به کشاورزی و گله داری اشتغال دارند. راه مالرو دارد و در تابستان اتومبیل میتوان برد. از صنایع دستی زنان: قالیچه، جاجیم و گلیم بافی است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
تصویری از عباس دوس
تصویر عباس دوس
نام مردی بذ له گوی، نام گدایی خریش
فرهنگ لغت هوشیار
نغمه ای مربوط به موسیقی چوپانی مازندرانعباس خونی از جمله
فرهنگ گویش مازندرانی